مراد به قاضی انتب در روستایی کنار رود فرات، که روستای محل تولد و پدری اوست، نزد برادرش کندال برای گرفتن اموال پدری و مزارع و سهم خود از کارخانه پسته و گرفتن پسرش باران میرود. ابرو همسر مراد است که باران را مراد پس از تولدش به دور از چشم ابرو و بدون اطلاع او به برادرش کندال دادهاست؛ که ابرو و باران ودخترانش از این موضوع بی خبرند. کندال برادر خود را پس از مشاجرهای که روی کشتی کوچک کندال اتفاق میافتد در آب فرات غرق میکند و قصد بالا کشیدن اموال برادرش و پس ندادن پسر مراد، باران را دارد. باران که از مادر واقعی خود (ابرو) بیخبر است، تحت تأثیر خواستههای کندال شرور و نترس تربیت شده که از عموی خود تحت هر شرایطی حمایت میکند. ابرو همسر مراد با دو دخترش (مایا و آدا) و یک پسرش (روزگار) اموال خود ر ا در استانبول از دست میدهد و برای گرفتن اموال شوهر خود و تعقیب علت مرگ شوهرش به روستا آمده و در کنار برادر شوهرش علیرغم میل او زندگی میکند. فرهاد برادر نارین (همسر اول مراد در روستا) که انسان بسیار خوش قلبی است ابرو و دخت